جدول جو
جدول جو

معنی درم پیمای - جستجوی لغت در جدول جو

درم پیمای
(دِ بُ دَ / دِ)
درم پیماینده. وزّان. درم سنج. سنجنده. وزن کننده. شمارندۀ درم:
بطرف دیگر بگذر که خازنش بینی
نشسته از پی بخشیدنش درم پیمای.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ / چِ)
عرش پیمای. فلک پیمای. آنکه بر مدار فلک سیر کند، همچون ستارگان و کرات:
همین تار و روشن شتابندگان
همین چرخ پیمای تابندگان.
اسدی.
، آنکه بسوی آسمانها و افلاک اوج گیرد و پرواز کند. رجوع به چرخ پیمایی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درد پیماینده. دردکش. تحمل کننده درد به مدتی دراز. که مدتی با درد دست بگریبان است:
دردی کش عشق و دردپیمای
اندوه نشین و رنج فرسای.
نظامی
لغت نامه دهخدا